به سراغ من اگر می آیید نرم آهسته بیاید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دفترچه شعر من

شعری در رابطه با شهید ندا آقا صالحی (درباره ندا)                                       

بخواب ای خواهر نازم

بخواب اي خواهر نازم ندايم                 كه روح پاك تو گردد صدايم  

ندا دادي تو ما را با صداقت                 قسم بر آن نگاه بي گناهت

 كه رايت را بگيريم از سياهي              كه همره ما نگرديم با تباهي  

كه همواره به ظالم ما بتازيم               كه دائم جاودان راهت بسازيم  

بخواب اي خواهرم آرام آرام                 بخواب اي نو شكفته اي دلارام  

شهيد راه پاكي ها تو بودي                مبارز با تباهي ها تو بودي

تو كه هرگز نبودي خاك و خاشاك        چرا افتاده اي اينگونه در خاك؟

ندايم اي نداي سرزمينم                    صداي جاودان اين زمينم

صداي تو شود داد دليران                   نداي تو شود فرياد ايران

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------سيمين بهبهاني، تازه ترين سروده خود را با نام «خاك مرا به باد مده»، به ملت آزاديخواه ايران تقديم كرد ...

 گر شعله هاي خشم وطن / زين بيشتر بلند شود
ترسم به روي سنگ لحد / نامت عجين به گند شود
پر گوي و ياوه ساز شدي، / بي حد زبان دراز شدي
ابرام ژاژخايي ي تو / اسباب ريشخند شود
هرجا دروغ يافته اي / درهم چو رشته بافته اي
ترسم كه آنچه تافته اي / بر گردنت كمند شود
باد غرور در سر تو، / كور است چشم باور تو
پيلي كه اوفتد به زمين / حاشا دگر بلند شود
بر سر كله گشاد منه، / خاك مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبكند شود
بس كن خروش و همهمه را، / در خاك و خون مكش همه را
كاري مكن كه خلق خدا / گريان و سوگمند شود
***
نفرين من مباد تو را / زان رو كه در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود
خواهي گر آتشم بزني / يا قصد سنگسار كني
كبريت و سنگ در كف تو / خاموش و بي گزند شود
سيمين بهبهاني
۲۵ خرداد ۱٣٨٨
______________________________________________________________________________________
عشق
دختری کنجکاو می پرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمانسوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا: گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظماست
قاضی شهر عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!

گزارش تخلف
بعدی